فرض کنید که من مُردهام و از چهار حال خارج نیست/کتاب “هستی و خدا”
فرض کنید که من مُردهام و از چهار حال خارج نیست:
۱) یا بعد از مرگ نیست خواهم شد یعنی نمیدانم که من نیستم و دنیا هم برای من وجود ندارد و در این صورت دلیلی وجود ندارد که بترسم زیرا وقتی که از مرگ خود بیاطلاع بودم و ندانستم که هیچ شدهام هیچ علتی برای ترسیدن وجود ندارد زیرا حال از هیچکس نمیترسم.
۲) حال دوم اینست که من نیست نمیشوم و از بین نمیروم بلکه زندگانی خود را تغییر میدهم یعنی بدون اینکه کسی با من کار داشته باشد و توضیحاتی بخواهد از دنیای کنونی وارد دنیای روحانی میشوم.
این حالت هم نباید باعث وحشت من بشود زیرا روح من در آن دنیا به راحتی زندگی مینماید و چون فاقد جسم هستم هرگز درد و شکنجه نخواهم کشید زیرا همهٔ درد ها و شکنجههای ما ناشی از جسم است و بالاخره روح من مقید به جسم نیست و در آن دنیا وظیفهٔ زندگی کردن را بهتر خواهد دانست.
۳) حالت سوم این است که در موقعیت از دنیای مادی وارد دنیای روحانی میشوم شخصی از من بازخواست میکند و توضیحات خواهد خواست.
در اینجا از دو حال خارج نیست یا این شخص یعنی آفریننده با فهم است یا نفهم. اگر نفهم باشد مرا محکوم به مجازاتهای سخت و مرگ دیگر خواهد کرد.
۴) اگر با فهم باشد متوجه خواهد شد که زندگانی و مرگ این دنیا بقدر کفایت مرا تنبیه کرده و هرگز مرا به شکنجه و عذاب همیشگی محکوم نخواهد کرد زیرا یک خدای با هوش و چیز فهم چیزی را که خود آفریده دچار بدبختی و جاویدان نخواهد کرد.
برای اینکه او همه چیز را دانسته و خواهد دانست و روزی که مرا آفرید اگر میدانست که برای همیشه مرا محکوم به مجازات خواهد کرد دیگر برای چه مرا آفرید؟!
هرگز از اندیشهٔ خود یک خدای منتقم و خونخوار و سفاک بیرون نیاورید تا ناچار باشید از خدای خود بترسید.
موریس مترلینگ / برگرفته از کتاب “هستی و خدا”
دانلود اپلیکیشن زندگی خوب ویژه اندروید